چند روز قبل که برای انجام کاری بیرون از منزل می رفتم، تصمیم
گرفتم بیشتر و بیشتر دقیق شوم تا الهامی از "آرامش" موجود در
طبیعت بگیرم. "آرامش" این واژه ای که این روزها در میان ما، بسیار
کم رنگ شده است. این روزها اکثرمان صبح با خستگیی چه بسا بیش تر
از شب از خواب بلند می شویم. به حسب وظیفه صبحانه ای سَرسَری می
خوریم و در همان حین خوردن نیز برای روزی که در پیش رو داریم
برنامه هایمان را در ذهن مرور کرده و با ذهنی نه تنها "نه چند
ان باز بلکه کمی هم آشفته" و نگران به مسائل روزِ در پیش رو، آماده
انجام مسئولیت ها و وظایف بر عهده گذاشته شده مان می شویم. به
مانند دستگاهی، کاملاً ماشینی روز را به شب رسانده و در انتهای روز
نیز وقتی به امروزِ پشت سر گذاشته نگاه می کنیم، تنها و تنها چیزی
که برایمان خودنمایی می کند حجم زیادی از کارهای کرده و نکرده (
منتظر برای انجام در روزِ آتی )، می باشد. در میان این هیاهوی
زندگی به نظرم موضوعی که همگی بسیار به آن محتاجیم تا در سایه اش
دمی استراحت کرده و ذهن خود را خالی از روزمرگی کنیم، همان
"آرامش" است. این گنج به ظاهر دست نیافتنی در نزدیکیمان قرار دارد
ولی رویش را غبار مسائل بغرنج زندگی، پوشانده است. اما اگر
بخواهیم منتظر بمانیم تا روزی که تمامی مشکلاتمان حل شده و آنگاه
طعم لذت بخش آرامش را تجربه کنیم، شاید باید تا همیشه منتظر این
فرصت طلایی باشیم و چه بسا کفاف عمر کوتاهمان را هم ندهد.
پس راهکار چیست؟ مهم نیست در اثر چه به این وضع از زندگی آشفته
رسیده ایم، مهم بهبودی از این حالت و رسیدنِ حتی لحظه ای به آرامش
است. اولین راهکار این است که بهتر است کمی و فقط برای ابتدای امر
کمی بیشتر به نیروی برترِ خود اعتماد کرده و مسائل را به او واگذار
کنیم. مطمئناً همگیمان با موضوعاتی روبرو می شویم که حل آنها از
عهده مان خارج است. در این گونه موارد بهتر است به جای خودخوری و
امتحان راه های نه چندان مطمئن، سریعاً به خود آییم و موضوع را
ارجاع به کسی دهیم که تمامی راهکارها در دست اوست و منتظر آمدن
پاسخ از جانب او باشیم. قطعاً این راه کم استرس ترین راه است که به
نتیجه ای منطقی هم البته منجر خواهد شد. راهکار بعدی هم که البته
در راستای راهکار نخست می باشد این است که در خلوت خود، به سرچشم?
وجودیمان مراجعه کرده و کمی بر روی مأموریت اصلیمان که دلیل واقعیِ
بودنمان در عرص? دنیاست، متمرکز شویم. برای این کار روزانه حتماً
باید مدتی را به خود شخصاً اختصاص داده و در سکوت و خلوت خود به
اصطلاح، مراقبه کنیم و ذهن خود را از سردرگمی ها خلوت کرده و فضایی
خالی را حتی برای مدتی کوتاه هم شده در ذهنمان تجربه کنیم. وقتی
در این سطح به آرامش حتی اندک می رسیم، برایمان خاطرات دوران
کودکی تداعی می شود. به یاد می آوریم که چگونه در آن دوران که
اکنون به بی خبری از آن یاد می کنیم، فارغ از هرگونه مسئله ای در
آغوش خود خداوند به سر می بردیم. در واقع، آن زمان هم در همین
دنیا با خطرات و چالش هایش زندگی می کردیم ولی چگونه بود که
آرامشی سرشار را در لحظه لحظه مان تجربه می کردیم؟ پاسخ همان
اعتماد است. ما آن زمان اعتماد کامل به پدر و مادری داشتیم که
مستقیماً از سوی خود خدا به پرورش ما گماشته شده بودند و با
وجودشان دغدغه ای احساس نمی کردیم. درست است که اکنون بار زندگی
به دوش خودمان است اما در واقع پدر و مادر واقعی ما که همان
پروردگار است در تمامی لحظات و تمامی موارد، دست اندر کار
زندگیمان است، تنها کافی است این موضوع را به یاد آوریم و به او
اعتماد بی پایان داشته باشیم.
آیتم دیگری که بسیار بسیار چاره ساز است این است که شرایط فعلیمان
را در هر سطحی هستیم بپذیریم و سعی در تغییر آنچه که قدرتش را
نداریم ننماییم. در این صورت است که آرامش و رضایت خاطر بیشتری را
با خود مواجه می کنیم. شما چه فکر می کنید؟
پروردگارا، آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم و شهامتی عطا فرما تا تغییر دهم آنچه را که می توانم و دانشی عطا فرما تا فرق بین این دو را بدانم.
آمین
نوشت?: رها